همین دو روز پیش بود که درجلسه ای، یک بنده خدایی وقتی فهمید که صحبت هایم لافی بیشتر نیست؛ یهو برگشت و ازم پرسید: به ما اعلام نیاز کردن و چندنفر را برای سوریه میخواهند.میروی یا نه؟!

راستش را بخواهید شوکه شدم.اولش بخاطر اینکه به جواب اصلی نرسم؛ گفتم اگر مادرم بذاره آره میرم.(واقعا هم همین بود.یکی از مخالفان سرسخت رفتن احتمالی ام مادرم هست.پدرم خیلی رو نمیکنه ولی میگه اگه تو بری منم میام.! )

اما ادامه داد و باز پرسید: حالا اگه مادرتم راضی بشه میری؟

به فاصله ی چندثانیه شوک دوم هم وارد کرد.اومدم بزنم جاده خاکی اما زرنگ تر از من بود.آخر ما رو مخیّر کرد بین دوگزینه که "اینجا یا سوریه؟"

و من برای رهایی هرچه سریعتر گفتم اینجا!

و به این دلیل که اینجا نظام کمک بیشتری نیاز داره و. .


اما بعد از جلسه در مترو به این سوال داشتم فکر میکردم.

اول یه کم با خودم کلنجار رفتم که نکنه از سر ترس جواب دادم؟ دیدم واقعا یه کمیش برای ترس بود. ترس از خیلی چیزها.

بعد به این رسیدم که اولا مگه نمیگیم جمهوری اسلامی در سوریه از خودش هم دفاع میکند؟ پس حفظ نظام اونجا هم هست که.

دوما مگه انقلاب مختص ایران است؟! مگه نظام اسلامی خلاصه میشود فقط در جمهوری اسلامی ایران؟ نمیشه رفت سوریه و لبنان برای انقلاب و نظام اسلامی کار و تلاش کرد؟ نظامی و غیرنظامی؟


بعد یه کم دیگه بهش فکر کردم تا رسیدم به ایستگاه دروازه دولت. دیدم مشکل همینجاست؛ دولت اسلامی در نظام اسلامی نداریم.رفتم یه کم جلوتر تا رسیدم به مترو 15خرداد. دیدم اینجا هم مشکل هست؛ جامعه اسلامی هم نداریم.

بعد یاد اون حرف معروف امام (رضوان الله علیه) افتادم که گفت اسلام اگر اینجا سیلی بخورد در همه دنیا سیلی خواهد خورد.


دیگه تو اون شلوغی مترو دروازه دولت و امام خمینی و 15خرداد از من انتظار نداشته باشید به ادامه و ریز و درشت قضیه، فکر میکردم خدایی.



اما اینم بگم و تموم:

ما مدعیان صف اول بودیم

از آخر مجلس شهدا را چیدند.


.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

دانلود فایل معرفی فروشگاه هزارویک گزارش‌های ریاضی خرید و فروش مواد شیمیایی فاخته پرواز سیاهچاله ها و ماده تاریک در قرآن ❷نمونه سوالات سرمه دوزی درجه 2 ❷