[کانال نابیغوله]


<< همگی نشسته بودند دور میزِ جلسه و یکی از بچه ها، ریزِ اقدامات لازم برای پروژه ی بعدی را روی وایت بُرد می نوشت. جلوی هرکار، زمان لازم برای انجامش نوشته می شد. نوشتن کارها که تمام شد برای حاج حسن مهمان آمد و از جلسه بیرون رفت.

بچه ها زمان ها را که جمع زدند شد سه ماه. از ترس حاجی جرأت نکردند روی تخته بنویسند سه ماه! برگشتند و تا میشد از زمان لازم برای هر کار کم کردند و کم کردند تا به زور شد دو ماه. در همین حین بود که صدای خداحافظی کردن حاجی از مهمانش، برقی توی جانشان انداخت که در یک چشم به هم زدن دو ماه را پاک کردند و نوشتند: یک ماه! حاج حسن هنوز سر جایش ننشسته بود که چشمش به تخته افتاد و شروع کرد:
" یک ماه؟!!! چه خبره؟ مگه میخواین موشک هوا کنین؟! ۱۵ روزه باید این کار انجام بشه! "


کاری که اگر به خودشان بود کمِ کمش سه ماه طول میکشید را بیست روزه تحویل داده بودند.>>



کتاب مردی با آرزوهای دوربُرد
صفحه ٧٩
نویسنده: فائضه غفارحدادی
.

روز هنر


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

دکتر علیرضا کاظمی بهشت ساختنی است روغن ماساژ بدن بلاگ فروشگاه محصولات تازه پارلمانِ آنارشیستِ افکار کارتون سازی |جعبه های مقوایی|جعبه های صنعتی|فانتزی Orlando شهرفایل Melanie آشپز باشي