پارسای بی ادعا



شهید گمنام

خوشنام تویی

گمنام منم

کسی که لب زد برجام تویی

ناکام منم

گمنام منم

استخونات عصای دست افتاده ها

چراغ روشن تا خدا

شبیه مهر کربلا


بوی تنت میگه حسین

پیرهنت میگه حسین

اومدنت میگه حسین

خاک بدنت میگه حسین


تویی بَرنده

زنده تویی

مرده منم

تو افتادی و بی تو

زمین خورده منم

کی میدونه؛

چی مونده از تو زیرخاک

نه ردی مونده نه پلاک

شده حسابت پاک پاک


کشور تو میگه حسین

رهبر تو میگه حسین

مادر تو میگه حسین

خاکستر تو میگه حسین


شکوه خورشید

جاوید تویی

فانی منم

تویی رها و

محبوس و زندانی منم

اومدی تا؛

بگیری امشب دستمو

ببینی قلب خستمو

وا کنی چشم بستمو


گفتی و ما میگیم حسین

مثل شما میگیم حسین

با شهدا میگیم حسین

تا کربلا میگیم حسین.





همین دو روز پیش بود که درجلسه ای، یک بنده خدایی وقتی فهمید که صحبت هایم لافی بیشتر نیست؛ یهو برگشت و ازم پرسید: به ما اعلام نیاز کردن و چندنفر را برای سوریه میخواهند.میروی یا نه؟!

راستش را بخواهید شوکه شدم.اولش بخاطر اینکه به جواب اصلی نرسم؛ گفتم اگر مادرم بذاره آره میرم.(واقعا هم همین بود.یکی از مخالفان سرسخت رفتن احتمالی ام مادرم هست.پدرم خیلی رو نمیکنه ولی میگه اگه تو بری منم میام.! )

اما ادامه داد و باز پرسید: حالا اگه مادرتم راضی بشه میری؟

به فاصله ی چندثانیه شوک دوم هم وارد کرد.اومدم بزنم جاده خاکی اما زرنگ تر از من بود.آخر ما رو مخیّر کرد بین دوگزینه که "اینجا یا سوریه؟"

و من برای رهایی هرچه سریعتر گفتم اینجا!

و به این دلیل که اینجا نظام کمک بیشتری نیاز داره و. .


اما بعد از جلسه در مترو به این سوال داشتم فکر میکردم.

اول یه کم با خودم کلنجار رفتم که نکنه از سر ترس جواب دادم؟ دیدم واقعا یه کمیش برای ترس بود. ترس از خیلی چیزها.

بعد به این رسیدم که اولا مگه نمیگیم جمهوری اسلامی در سوریه از خودش هم دفاع میکند؟ پس حفظ نظام اونجا هم هست که.

دوما مگه انقلاب مختص ایران است؟! مگه نظام اسلامی خلاصه میشود فقط در جمهوری اسلامی ایران؟ نمیشه رفت سوریه و لبنان برای انقلاب و نظام اسلامی کار و تلاش کرد؟ نظامی و غیرنظامی؟


بعد یه کم دیگه بهش فکر کردم تا رسیدم به ایستگاه دروازه دولت. دیدم مشکل همینجاست؛ دولت اسلامی در نظام اسلامی نداریم.رفتم یه کم جلوتر تا رسیدم به مترو 15خرداد. دیدم اینجا هم مشکل هست؛ جامعه اسلامی هم نداریم.

بعد یاد اون حرف معروف امام (رضوان الله علیه) افتادم که گفت اسلام اگر اینجا سیلی بخورد در همه دنیا سیلی خواهد خورد.


دیگه تو اون شلوغی مترو دروازه دولت و امام خمینی و 15خرداد از من انتظار نداشته باشید به ادامه و ریز و درشت قضیه، فکر میکردم خدایی.



اما اینم بگم و تموم:

ما مدعیان صف اول بودیم

از آخر مجلس شهدا را چیدند.


.


یا رسول الله

خسته شدم

یا امیرالمؤمنین

خسته شدم

یا سیدة نساءالعالمین

خسته شدم

یا حسن جان

خسته شدم

یا اباعبدالله

خسته شدم

یا عباس

خسته شدم

یا عالمة غیر معلمة یازینب

خسته شدم

یا زین العباد

خسته شدم

یا باقرالعلوم

خسته شدم

یا شیخ الائمه

خسته شدم

یا مولانا یا موسی بن جعفر

خسته شدم

یا سلطان

خسته شدم

یا جواد بن الرضا

خسته شدم

یا هادی الضالّین

خسته شدم

یا حسن جان

خسته شدم

یا یوسف اهرا یا بقیة الله

خسته شدم






آخدا؛ آیا این ها کافی نیست برای کمک به یک خسته و ناامید از عالم و آدم؟ :(((((((((((





[کانال نابیغوله]


<< همگی نشسته بودند دور میزِ جلسه و یکی از بچه ها، ریزِ اقدامات لازم برای پروژه ی بعدی را روی وایت بُرد می نوشت. جلوی هرکار، زمان لازم برای انجامش نوشته می شد. نوشتن کارها که تمام شد برای حاج حسن مهمان آمد و از جلسه بیرون رفت.

بچه ها زمان ها را که جمع زدند شد سه ماه. از ترس حاجی جرأت نکردند روی تخته بنویسند سه ماه! برگشتند و تا میشد از زمان لازم برای هر کار کم کردند و کم کردند تا به زور شد دو ماه. در همین حین بود که صدای خداحافظی کردن حاجی از مهمانش، برقی توی جانشان انداخت که در یک چشم به هم زدن دو ماه را پاک کردند و نوشتند: یک ماه! حاج حسن هنوز سر جایش ننشسته بود که چشمش به تخته افتاد و شروع کرد:
" یک ماه؟!!! چه خبره؟ مگه میخواین موشک هوا کنین؟! ۱۵ روزه باید این کار انجام بشه! "


کاری که اگر به خودشان بود کمِ کمش سه ماه طول میکشید را بیست روزه تحویل داده بودند.>>



کتاب مردی با آرزوهای دوربُرد
صفحه ٧٩
نویسنده: فائضه غفارحدادی
.

روز هنر


بعد از مدتها توانستم فیلم "ایستاده در غبار" را ببینم. خیلی مشتاق بودم که این حاصلِ نبوغِ مهدویان را ببینم.

فیلم خوبی بود و لذت بردم حقیقتا.ولی بطور خلاصه میتوان این فیلم را اولین فیلمِ تشکیلاتی نامید. من بیش از هرچیزی در فیلم، غرق ویژگی تشکیلاتی حاج احمد شده بودم.

انسانی کاملا جدی و مصمم در کار و تربیت خود و دیگران. که البته این جدی بودنش با قلب عطوفی که دارد، در تعارض نیست.

ایستاده در غبارِ ایستاده در غبار؛ تکلیف مدار است منتها نتیجه ی تکلیف را ارج می نهد و بیخیال نتیجه نمیشود. مثلا تکلیفش تربیت نیروی نظامی و فرماندهی است اما نمیخواهد زیاد شهید بدهد؛ نمیخواهد زخمی داشته باشد. میخواهد نتیجه را با ادای درست تکلیف بدست بیاورد با حداقل تلفات.

او از خطا و کم کاری؛ به سختی میگذرد. نفس کم کاری و سهل انگاری را میبُرد.

این چنین شخصیتی؛ کاملا ظرفیت تبدیل شدن به الگو برای همه ی طبقات جامعه را دارد. مخصوصا انقلابیون.


بدون رودربایستی؛ باید همه ی ما یک برادر احمد؛ یک حاج احمد متوسلیان، در کنارمان داشته باشیم. با او حرف بزنیم.باید خودمان را بسپاریم به دست او تا تربیتمان کند (خودم را میگویم جسارت نمیکنم به مخاطبان گرامی).

این حاج احمدِ کنارمان؛ باید باشد تا در غبارها بتوانیم بایستیم. فقط این روحیه است که در غبار که هیچ؛ در دل کوه هم میتواند بایستد.


حاج احمد عزیز؛کمک ام کن.

یاری ام کن تا منیت هایم را کنار بگذارم برای خدا؛ برای کار خدا؛ برای اسلام.

کمک کن تا همان قوت قلبی را که گفتی در فیلم؛ بدست آوریم.

البته نمیدانم شهید شدی یا نه.که اگر شهید نشده باشی هم انقدر قدرت روحیِ بالایی داری که بتوانی کمک مان کنی.



زنده باشید ان شاءالله آقای متوسلیان.


مواقع متعددی با خودم فکر می کنم که نسبتم با این انقلاب چیست؟

و تقریبا در همه ی موارد به این نتیجه رسیده ام که انقلاب با من(و امثال من) منحرف میشود و شاید کلا نابود شود.

هرکسی نمیتواند به این تنها دارنده ی داعیه ی انسانیت در عصر حیوان زدگی؛ کمک کند.یعنی توفیقش را پیدا نمیکند. همانطور که هرکسی لیاقت خدمت به انقلاب رسول الله(ص) را نداشت.


انقلاب خمینی؛ مرد از جنس ای میخواهد.

از انواع همت و طهرانی مقدم و رودکی و شهریاری و صدرزاده میخواهد.

جا؛ جای سست ایمان ها نیست. یعنی گویی سنت خداست که ایمان های ضعیف تا آخر نمی مانند با شجره ی طیبه. بالاخره یکجا جدا میشوند که خدا نکند به مرحله ی جداشدن برسم.


یعنی دوست دارم به عنوان "خس و خاشاکِ انقلاب" هم که شده بمیرم ولی دَمی نسبت به انقلاب؛ کافر نشوم.


با قلبی آکنده از سیاهی:

أَللَّهُمَ ثَبِت أقدَامَنا عَلی " انقلاب ".


.


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

طلبه جوان ... دستنوشته ها Kathy گالری عکس کچومثقال گلچين مطالب اينترنتي kwjfebjwef مکتوبات خونه داري April